دو قدم مانده که پاییز به یغما برود
⇜●∽≈*●*≈*●*≈*●*≈*●**●*≈*●*≈*●*≈*●*≈*●*≈*●*∽●⇝
شتاب گام های صبح، در جاده ی زندگی خبر از کوتاه بودن دوره ای می دهد، که به آن دل بسته ایم. کاش دل ببندم به نگاهی که لحظه های صبح را کُند کنَد برایم. کاش دل ببندم به کعبه ای که پوشش سیاهش فریادهای غصه را در قلبم خاموش می کند کاش پیمان ببندم به خدایی که قلبم را پر میکند از نور وجودش! لطافت حضورش را در هر لحظه ی زندگی حس می کنم و وقتی کتاب قطور زندگیم را ورق می زنم در صفحه ی مشکلات و ناکامی ها، فقط یاری خدایی را می بینم که کامروایم کرد و فانوس امید را برایم روشن کرد. و در امتداد لحظه هایی شاد، حضور پرمهرش را دیدم. چنان نگاه لطیفی دارد که ثانیه ها کند می شوند. و پیکرم جان تازه می گیرد. و خدا دستانم را می گیرد ... شکر... به خاطر هر ثانیه! که هستی و یاری ام می کنی و روح می نوازی باید پیمان بست با دستانت ... دل نوشت1:همیشه مرهم بودی ... دل نوشت2:چشمان پر مهرت و نگاه با ارزشت را به هیچ نمی فروشم ... دل نوشت3: خدایا!دستم را رها نکن ... پی نوشت: انشا نماز دبیرستان
| Design By : NinoO themes |
